محل تبلیغات شما
قسمتی از متن کتاب: من تو نه سالگی برای اولین بار مردم. بعد چندباری پشت سر هم مردم. اما هیچکس حاضر نشد دنبال قاتل بگرده. چون نه جنازه ای بود و نه ادمی که بشه بهش گفت قاتل. از اون موقع به بعد همه این سالها عین یه کابوس تکراری گذشت. کابوسی که هربار ازش بیدار میشدم و فکر می کردم که دیگه بیدارم باز میفهمیدم توی اون کابوسم. کابوسی که زندگی منو مثه مار کبرا که شکارشو له میکنه. له کرد. بعد افتادم بیمارستان چون می خواستم دیگه نباشم.

هر دو در نهایت میمیرند

تولستوی و مبل بنفش

تمام چیزهایی که نمیگوییم

له ,مردم ,اون ,قاتل ,چون ,کابوسی ,کابوسی که ,بیدارم باز ,دیگه بیدارم ,که دیگه ,کردم که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها